Music Lyrics

Saturday, October 6, 2007

اشك تمساح صادق هدایت-روزنامه رهبر1321

اشك تمساح
صادق هدايت، روزنامه رهبر، دهم بهمن 1321
(مزدکمیرزا: از درستی انتساب این نوشته به هدایت اطمینان کامل ندارم )

در موقعي كه ناموس فلك بر باد رفته و بيشتر كشورهاي دنيا يكپارچه آهن و آتش و خون شده است شهرها تبديل به خاكستر مي شد و هنرمندان و دانشمندان مثل برگ خزان به زمين ميريزند و هيولاي فقر و گرسنگي و ناخوشي روي سر مردم سايه افكنده عوض اينكه معايب گذشته را گوشزد بنماييم تا تكرار نشود، به اصلاح داخله خودمان بپردازيم و اقدامات جدي براي نجات مردم بكنيم از هر گوشه و كنار يكدسته ميهن پرست فداكار و ناجيان دلسوخته قيام كرده دائماً اشاره به حيثيت، افتخارات و عظمت ايران باستان مي نمايند و استعداد ن‍‍ژادي ما را مي ستايند و قلمفرسايي ميكنند، زبان مي گيرند و نوحه سرايي مي نمايند.
فكر نان بكنيم كه خربزه آب است. از اين تبليغات در سالن "پرورش افكار" هم مي كردند و بالاخره سال گذشته به معني تثليث معروف "خدا، شاه و ميهن" پي برديم دست بردار نيستند.
اما سوراخ دعا را گم كرده ايم چون حس نمي كنيد كه دنيا عوض شده و بعد از اين جنگ (جهاني دوم) تغييرات زيادي خواهد كرد و فقط مللي حق خواهند داشتن كه جانبازي كرده و فداكاري به خرج داده اند و به منافع خود آشنا مي باشند. افتخار به عظمت باستاني تا آن حد مفيد است كه موجب تشويق و پيشرفت مادي و معنوي يك ملت در نبرد آينده او بشود نه اينكه او را خودپسند و متعصب بار بياورد و نه اينكه بخواهد با اين نوحه سراييها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاكت خود محكوم بكنند. كسي منكر مليت، زبان و افتخارات گذشته ايران نمي باشد تا همان اندازه كه نسبت به زمان و مكان در مسير تاريخي مقامي براي خود احراز كرده ايم اما تكرار "ملت ششهزار ساله" و ذكر نام سيروس و داريوش و انوشيروان و سلطان محمود و شاه عباسي براي مردم نام و آب نمي شود و عرق وطن پرستي كسي را نمي جنباند و يك قدم هم ما را جلو نمي برد.
البته ملت ايران در دوره تاريخي وظيفه مهمي را در مقابل تاخت و تاز يونانيان و روم و عرب و مغول انجام داده نهضتها و مقاومتهايي از خود نشان داده است ولي چرا عواملي كه منتج به اين مقاومتها شده را در نظر نمي گيرند يا اقلاً نمي گويند پيشوايان دلسوزتر و زمامداران سالمتر و كاردانتر و ملت بيدارتري داشته است كه از حقوق خود دفاع مي كرده و بخصوص پشت هم اندازيهايي مثل امروز به سرش سوار نبوده اند؟
خوب بود صفحه را عوض مي كردند. مگر ملتهاي ديگر خلق الساعه بوجود آمده اند و بزرگاني نداشته اند و جهانگشايي نكرده اند؟ يا مردمان هندوستان و چين و كلده آشور و مصر نمي توانند چنين ادعاهايي داشته باشند؟ آيا مي توانيم مدعي بشويم كه چشم و چراغ دنياييم و هند و چين و يونان از ما پست تر بوده اند؟ بايد تصديق كرد روزي كه هوش و قريحه را قسمت مي كرده اند همه اش را به ايرانيان نبخشيدند.
فردوسي و مولوي و حافظ و خيام (كه امروز مدعياني پيدا كرده اند!) البته نام بزرگي در ادبيات بين المللي دارند اما اگر تنها دلمان را خوش بكنيم كه اين شعرا خاتم ادبيات مي باشند بسيار ابلهانه است. آيا انگليس با شكسپير و آلمان با گوته و روسيه با پوشكين در ادبياتشان را تخته كردند و دست روي دستشان گذاشتند و نشستند يا صدها نابغه ديگر در دنياي علم ادب بوجود آودند؟ ملتي كه سر دوراهه گير كرد و در جهل مركب ماند يا بايد درجا بزند يا به قهقرا برگردد. از همين ناداني و خود پسندي ما نتيجه شده كه از مليونها آثار علمي و ادبي دنيا هنوز بكلي بيخبريم و به زبان فارسي ترجمه نشده و يا اگر شده طرف اطمينان نيست.

در قسمت علم هنر به گفته آقايان بايد باور كرد مثلاً سنگ قبر ملكشاه مجسمه موسي ميكل آنژ را تحت الشعاع مي گذارد، تار حسينعلي، سمفوني بتهون را از ميدان به در مي كند و مسجد شيخ لطف الله قصر واتيكان را از رو ميبرد يا مينياتو رضا عباسي خط قرمز روي تمام آثار رامبراند مي كشد.
اگر منصفانه قضاوت كنيم بايد اقرار كنيم كه متاسفانه در علم و هنر هم شق القمري نكرده ايم. علم و ادب و هنر تعصب برنميدارد و مال همه دنياست. امروز ممكن نيست كشوري بتواند به دور خود ديوار چين بكشد و از باقي دنيا مجزا بماند. در هيچ زماني ايراني تعصب هنري و فرهنگي نداشته است. در موسيقي و حجاري و معماري و نقاشي، از دوره هخامنشي تا زمان صفويه ازاستادان بيگانه استفاده كرده ايم و الهام شده ايم. همانطوري كه ترقيات مادي ملل دنيا را به هم نزديك كرده در موضوع معنوي نيز مردمان دنيا ناگزيرند كه همكاري بكنند. اگر پيه سوز را به چراغ برقي ترجيح داديم پس مي توانيم تعزيه را به اپرا ترجيح بدهيم.
همانطور كه ميهن پرستان و ناجيان ما راه دزدي و تجارت و كلاهبرداري را زود از اروپاييها تقليد كردند ملت نيز محكوم به فهم و علوم و ادبيات و هنرهاي اروپايي است. اگر آنها را نميفهميم تقصير رهبران ماست. ابتدا بايد هنر اروپايي را فهميد و هضم كرد بعد اگر چيز قابل توجهي داشتيم عرضه بداريم. تعزيه عروسي قاسم به پاي اپراي ((اوژن اونگين)) نميرسيد. زلنگ زلينگ عجيب و مضحك توي راديو تهران را با ((تريسان و ايزلد)) وگنر، يا كتاب ((امير ارسلان)) با رمان داستايوسكي يا رستم در حمام را با شاهكارهاي گوگن نمي شود مقايسه كرد. يك مجسمه كاررودن فرانسوي تنها كپي از روي طبيعت نيست. اين مرد تمام هستي خود را در مجسمه اش مي گذارد و به آن روح مي دهد. در يك قطعه موسيقي تنها آهنگهايي نيست كه به گوش مطبوع باشد بلكه هزاران نكته باريكتر از مو دارد كه شنونده را از زندگي بدبخت معمولي به سرحد دنياي مجهول درخشاني مي كشاند.
آيا مفهوم ميهن پرستي آن است كه مجبوريم از تمام لذايذ معنوي دنيا چشم بپوشيم و غمزه يك دسته پاچه ورماليده كاسه ليس و تازه به دوران رسيده را تحويل بگيريم و دورشان اسفند دود بكنيم كه ظاهراً اظهار بي اعتناي به دنيا و مافيها مي كنند اما جگرشان براي پول و اتومبيل و شهرت لك زده است؟
"داشتم، داشتم" حساب نيست "دارم، دارم" حساب است. بايد ديد امروزه چه داريم و چه مي خواهيم بكنيم. اين فداكاران و ميهن پرستان كه به ما نصيحت مي كنند . تحت الحنك بسته و زعماي قوم شده اند و با چشم گريان و دل بريان ناله و ندبه به راه انداخته اند همانهايي هستند كه در اين بيست سال اخير هرچه شلتاق بود زده اند و امتحان خودشان را هم داده اند. يكدسته سردمدار بي چشم و روي قاچاقچي سينه زدند و تملق از كسي گفتند كه اگر به ناپليون تشبيهش مي كردند آن ذات مقدس عقب مي كشيدند و اوقات مباركش تلخ مي شد اما رشادتها و هنر نماييهاي آن يل ارجمند در قلع و قمع اهالي كشور بي نظير است و مثل شكارچي كه در مرغداني خود شكار بكند در 3 قتل و غارت خود لُر و كُرد و بوير احمدي و قشقايي دلاوريهاي محير العقولي از خود بروز داد ولي در سر اختلاف كه با سه همسايه شرقي و غربي پيدا كرد با وجود مسافرتهاي سياستمداران ما براي تغيير آب و هوا به اروپا موقعيتي حاصل نشد. از معجزات آن بزرگوار اينكه خون ملت را مكيد و داراييش دا چاپيد و طلا را تبديل به مس كرد(مانند پنجره طلاي مقبره شاه صفي كه تبديل به كلاه خود مسي روي قبر حافظ شد)، پول نقره را نيز مبدل به كاغذ رنگين و برنج نمود. از لحاظ تربيت معنوي، مي توان گفت كه آن عاليجناب گرده از روي كتاب "جزيره دكتر مورو" تاليف ولز برداشت به اين معني كه فرمولهاي معيني را هر روز صبح با چماق به مردم تلقين مي كردند و عصرها با شلاق همان فرمولهاي" دزد باشيد و متملق و پست باشيد و مطيع باشيد" را پس مي گرفتند و عملاً نشان كه اين يگانه راه ترقي در كشور باستاني است. هر كس در موقع پس دادن درس اشتباه كرد دشمن خدا و شاه و ميهن قلمداد ميشود و او را در يكي از اطاقهاي زندان قصر پذيرايي شايان مي كردند. خانه يك عدع مردم فقير بيچاره را روي هم كوبيدند و كاخهاي بد سليقه به جايش بنا كردند. كاغذ و مس تبديل به آجر مي شد و آسمانخراشها از لاي خاكروبه بيرون مي آمدند. آن بزرگوار به عصر آهن و طلا، عصر آجر را در ميهن عزيزش اضافه نمود.
تا اينكه دري به تخته خورد و اين خداي جنگ با سلام و صلوات ميهن عزيزش ترك كرد. خودش رفت ولي هواخواهان او دوقرت و نيمشان باقي است به جا ماندند و زمام امور كما في السابق در دست آنهاست براي اينكه باقيمانده رمق ميهن را هم بكشند و رسواييهاي شگرف ديگري براي ميهن و هم ميهنان عزيزشان تهيه ببينند. در هيچ دوره تاريخي، اين سرزمين چنين دوره انحطاطي را به خود نديده بود و هنوز دنباله دارد در صورتي كه با عايدي سرشار و آرامش نسبي كه وجود داشت ممكن بود حقيقتاً دوره رستاخيز اين ملت باشد. از اعيان و اشراف و وكيل و وزير و سران كشوري و لشگري و روحانيون و حاجي آقاها و علما و فضلا و دانشمندان و شعرا مثل دوالپا به سر اهالي اين كشورها سوار شدند و تا توانستند جولان دادند. در چاپلوسي و وقاحت و چاپيدن مردم گوي سبقت را از يكديگر ربودند. مردم از گرسنگي مي مردند و مالشان چاپيده مي شد و پشت ميله آهنين، در زندانها مي پوسيدند. گوشواره و النگوي بيوه زن ها با كاغذ و مس خريداري مي شد و به خارج سفر مي كرد. كتاب و مجله سانسور مي شد، فرهنگ، وسيله تفريح چند نفر كار چاق كن شده بود. پيش آهنگي و تربيت بدني، تاسيس فرهنگستان و پرورش افكار را وسيله تقريب به پيشگاه قرار دادند.
امروز نيز پالانمان عوض شده اما همان قلتشن ها كه در هويت و ايرانيت آنها شك است براي ايران سنگ به سينه مي زنند و مردم گرسنه چاپيده شده و فقير را تبليغ به وطن پرستي كاذب و از خود گذشنتگي مي نمايند و هر كس با آنها هم آواز نشود تكفيرش مي كند.
اين كاميون ها و آرتيست هاي وازده كه معلوم نيست از كجا آورده اند بيست سال پستي و دزدي و دورويي را به مردم عملاً آموختند و اكنون مي خواهند باز سر مردم افسارزده خر را برانند. مي خواهند به نام گذشته به نام گذشته تاريخي مردم را مشغول و سرگرم بكنند و ضمناً خودشان را سرجمع افتخارات اتيه ملت جا بزنند! ولي غافل از آنكه چند نفر قلدر و دزد آدمكش افتخار تاريخي براي ملت نيستند. امروز دوره اي نيست كه به صرف گذشته تاريخي خود بباليم و بدون كار و جديت، حقوقي براي خودمان قائل بشويم. امروزه وظيفه مان جبران خسارت بيست ساله گذشته و باز كردن چشم و گوش ملت و هشيار كردن آنها به خودشان است.
دنيا تحولات سريعي را طي مي كند. ما نبايد همه اش دلمان را خوش كنيم كه روزي مالك الرقاب قسمتي از دنيا بوده ايم يا فلان قصيده را فلان شاعر سروده يا فلان ساختمان از عهد دقيانوس مانده است. نبايد فراموش بكنيم كه در دوره تاريخي هميشه پيروزمند نبوده ايم و چندين بار براي قرن ها هستي ما بر باد رفته است و اگر بخواهيم همين باقيمانده اش را نگهداريم بايد جداً شروع به اقدام و كوشش بنماييم. بايد خودمان را به فراخور روش و اقتضاي زمان در بياوريم چون گريه و ناله شاخ حسيني و اراجيف اثري نخواهد بخشيد.
بيخود منتظر كشف و كرامات و معجزه نشسته ايم. شتر سواري دولا دولا نمي شود و به نعل و به ميخ زدن هم فايده اي ندارد. بايد يك دنده شد. در نتيجه انحطاط اخلاقي و اجتماعي بيست سال اخير از عارف و عامي، از مرد هفتاد ساله تا بچ هفت ساله،‌همه معتقدند كه انقلابات دنيا و تحولات مطابق آرزو و آمال محدود آنها انجام خواهد گرفت و معجزه هايي به نفع ما اتفاق خواهد افتاد. يك دسته هوچي هم از موضوع استفاده كرده براي انها تعبير و تفسير هاي عجيب و غريب مي نمايند از قبيل تعبير كاسه از آش گرمتر، نبض دجالي كه در برلن ظهور كرده و يا ياجوج و ماجوجي كه در خاور دور خودش را شكسته است. كساني كه ذينفع هستند يا براي خدنمايي با به علت بي اطلاعي و يا چون كيسه آنان به قدر دستهايشان پر نشده جار و جنجال راه مي اندازند و در انتظار معجزه سرمان را شيره مي مالند اما در دنيايي كه ملل خيلي نزديك از حيث نژاد و فكر و اخلاق و اختراعات به جان هم افتاده اند مي توانيم مطمئن باشيم كه براي چشم و ابروي ما جنگ نمي كنند آنقدر فداكاريها مي نمايند، خسارت مي بينند و قربانيها مي دهند. آن ذره كه در حساب نايد ماييم. خرديزه اي كه در پيش گرفته ايم و ننه من غريبم فايده اي نمي بخشد بلكه كاملاً به زيان ما خواهد شد. اگر بخواهيم از اين گرداب ننگ و فلاكتي كه در آن غوطه وريم نجات بيابيم، اگر بخواهيم در آتيه حق زندگي داشته باشيم و در عقب كاروان دنيا درجا نزنيم بايست تقلا و كوششي كنيم و عملاً ثابت نماييم كه حق زندگي داريم. بايد بدانيم كه اگر به خودمان رحم نكنيم ديگران به ما رحم نخواهند كرد.
اگر ايران زماني سرزمين علم و هنر بوده امروز از سر يكدسته گردنه گير، محتكر و مقاطعه كار تبديل به سرزمين بيزنس و پول در آري و بچاپ بچاپ شده است. هيچ رابطه معنوي با ساير جاهاي دنيا ندارد و مردم منتر يكدسته شياد كلاهبردار شده اند. ملت ايران مي داند كه گرگهاي ما داخلي هستند. از خارجي نبايد متوقع بود كه دايه خاتون از مادر مهربانتر باشد.
موقعي كه همه ممالك دنيا از خواب غفلت بيدار شده اند با جمله هاي صدتا يك غاز سرمان را شيره ميمالند به اميد اينكه از گل آلود ماهي بگيرند، فكلي ها و منور الفكر ها و قديمي هايمان همه اش به فكر خويشند. دسته اي به فكر اندوختن پول و فرار به خارجه هستند تا از تنزل پول اروپا بعد از جنگ استفاده بكنند و به عيش و نوش مشغول بشوند. دسته اي هم باز به فكر اندوختن پول و خريدن املاك و گرفتن تنزيل و كرايه دكان و سوار شدن اتوموبيل و معامله ديباي چيني به روم و ليموي عماني در قب شمال مي باشند. گروهي ديگر كه باز هم راجع به گردآوري مال و منال با دودسته سابق همعقيده هستند در ضمن افكار عاليتر در مغز خود مي پرورانند از جمله گرفتن چند صيغه و عقدي و سخنراني راجع به آب كر يا محلل و تقيه و آداب طهارت و به دست آوردن وجه و كشيدن كباده وزارت و وكالت و اهن و تلپ و غيره...
حقيقت اينست كه امروز ملت بي پشت و پناه و سرپرست است و كسي به فكر او نيست و از دو راه بايد يكي را انتخاب كند. يا تا جان دارد رنج ببرد و جور آقا بالا سرهايش را بكشد كه به ريشش بخندند يا اينكه عليرغم عقيده ناجيان فداكارش ثابت بنمايد كه حق زندگي دارد.

ک.ز - صادق هدایت
اين مقاله در شماره نخست روزنامه رهبر (10 بهمن 1321) چاپ شده است كه روزنامه اركان مركزي حذب توده بوده است.

No comments:

 
Free cellphonesverizon cellphone